در دوران حکومت ولید بن عبدالملک، ولیعهد و برادرش هشام بن عبدالملک به قصد حج به مکه رفت. او در هنگام طواف به سمت حجر الاسود رفت تا آن را استلام کند ولی به علت ازدحام جمعیت نتوانست به آن نزدیک شود. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند و او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. در این میان امام زین العابدین(ع) وارد شد و پس از طواف، به سمت حجرالاسود رفت. جمعیت با همه ازدحامی که بود، راه را باز کردند تا امام خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت. اطرافیان هشام سخت شگفتزده شدند. یکی از آنها از هشام پرسید: این شخص کیست؟» هشام با آنکه علی بن حسین(ع) را میشناخت، گفت: نمیشناسم.»
در این هنگام فرزدق با شهامت گفت: ولی من او را میشناسم» او بر روی بلندی ایستاد و قصیده معروف خود در معرفی امام سجاد را سرود. هشام دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع و خودش را نیز در عسفان» بین مکه و مدینه زندانی کردند.
مدح و ستایش امام در فضای خفقان ی، آن هم در حضور هشام، نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی میدهد. زمانی که امام سجاد(ع) از زندانی شدن او مطلع شد، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستاد. فرزدق این مبلغ را پس داد و گفت: من مدح تو را برای رضای خدا گفتم، نه برای عطا.» حضرت مبلغ را باز فرستاد و فرمود: ما اهل بیت، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.
طمطراق:
(طُ مْ طُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- کرّ و فرّ، شکوه.
۲- خودنمایی.
غرّا:
(غَ رّ) [ ع. غراء ] (ص.) مؤنث اغر.
۱- سفید و روشن و درخشان از هر چیزی.
۲- فصیح، بلیغ.
درباره این سایت